شما اینجا هستید

اخبار باغملک » در زمان زیتر، عید سالهای دیر و دراز شهرستان باغملک چگونه بود و اما حالا چه؟
نویسنده : مدیر مسئول

✍️ به قلم بیت اله بابادی

در زمان زیتر، عید سالهای دیر و دراز شهرستان باغملک چگونه بود و اما حالا چه؟

متنی بسیار زیبا، استفاده از واژگان محلی

در چنین روزهایی کار مادران تدارک لوازمات عیدبود، در تک  تک خانه ها صدای چِز چِز و بوی گندم برشته در تابه نان پزی از یک طرف، خیس کردن شلتلوکها(چَلْتُوک)  و گرم کردن و وارونه کردن تابه نان پزی برای برشته شدن، آنها برای گِمَک و پِس، روی چاله و دود حاصل از سوختن تَپالَه گاو و هیزم دنیایی جالب بود و مخلوط کردن گِمَک و گَندُم برشته با کَلَه خُنُگ و درست کردن نان قندی و آغشته به دُورِی گَرم(ادویه)سه وسیله پذیرایی بود.
روانه شدن زنان و دختران به صحرا برای چیدن خردل، گل گاوزبان، بابونه و مُلِیر(مِلِماس)و شستن و پختن و زدن دوغ با مَلار و مَندِیره و مَشک دوغ تماما فاکتورهای پذیرایی بود و سپس حنا گذاشتن بر دستانمان .
مردم از فقیر و غنی برای عید بمدت یک هفته به دیدار همدیگر میرفتند و دلخوریهای احتمالی به آشتی کشیده میشد.
از صبح اولین روز عید میشکال و دهل زن آن در جلوی همه منازل شروع بکار میکرد و ما صبحها به دنبال دهل و بعدازظهرها به دنبال بوته های تَرک پُروک در مزارع و چیدن و پریدن روی آنها و سپس خوردن ساقه های خارخارو(خارمریم) و بادآوُرد و قاب تَهلِه،که  از نظر پزشکی، سلامتی خودمان را نهادینه میکردیم.
سپس حرکت به سوی رودخانه ها و مَلَه (شنا)کردن تا غروب غم دردلمان نمی‌گذاشتیم و پختن شُلَه شیری یا شله گیاهی یا شله کُنجِی یا دوپل ،دَس پِرز، یا دمپخت و طَمْ داز آن با، کره حیوانی و نون تیری و تَپُو توسط مادران، از ما مردمانی می ساخت که عین کوه استوار بودیم و از طرفی وزیدن نسیم کوه دره، از مُونگشت و تَنُوش و بادرنگان در اوایل صبح و نسیم کوه آسماری در بعدازظهر به منطقه جونکی گرمسیر(باغملک)باعث میشد ریه های دود زده و بدن گرما زده نداشته باشیم.
(آسماری پُرگُلِه مُونگَشت پر چَوِیله،، سَر دِلِی یُوردِش خُوُوه اِیل وَش نِینِشِینِه،،، باغملک و شَنگ خُوشِه قَلی تُل و صحراش ،،،مالمیر دشت گُله شَیوند به اَناراش).
و از طرفی بعلت سختگیری معلمها در بعد از تعطیلات، عید هر سال مجبور بودیم تا پاره ای از شبها مشقهای عید را زیر چراغ لَمْپایا،لاله، بنویسیم هرکس انجام نمی‌داد چوبهای باغ زنده یاد مرحوم آبیگلربگ زاهدی که به کلاس آورده میشد برای زدن تو دستهایمان و فلکه شدن آماده بود ،فایده مشقها برای املا نویسی،انشا،روخوانی و استقلال فرهنگی بسیار مهم بود و بعضی مواقع با بازیهای الختر،تَپْ تپ گُرُوسک،کِل کِلَه بَرد،چُوسُک، از نظر رزمی و بدنی کاملا سرحال بودیم و شاید تا زمان دیپلم سر جمع سه بار دکتر نمیرفتیم و اگر سرما می‌خوردیم پیرزنان با دست کردن توی دهان و فشارلوزه ها، بعنوان متخصص گوش و حلق و بینی بودند و قضیه را بدون دست مزد انجام میدادند و اگر مشکل گوارش داشتیم با آشغَه و اگر در خوردن زیاده روی میکردیم و دچار چالُمِه میشدیم پیرزنان چالمه ما را میبریدند.
از طرفی شکوفه کردن باغهای باغ‌ملک و چیدن چغاله بعد از سیزده بدر شروع کار ما بود.
آقایی که سی خو
تون بِگُم، درد دل زیاده،نمیدانم بخندم از گذشته سرا پا خوشحالی و بی ریایی، یا سر خود را پایین  بگیرم و های های گریه کنم، شاید بخاطر گذشته با چشمان خود  اَرْسها را تِوِیس،تویس به کُلُمهای خشک صحرای بجی باغ‌ملک بریزم که دیگر آن زندگی و مردمداری و برادری و خواهری برنمی‌گردد.
و خیلیها از دید اقتصادی و جیب پر از پول به دیگران مینگرند!
اما حالا چه !
آنچنان زندگی ماشینی و چشم هم چشمی یقه و حلقوم ما را گرفته که دیگر هیچ کس از فامیل و همسایه و برادر و خواهر خود خبر ندارد همه میدَوَند اما نمیدانند برای چه و چقدر؟
اگر نبودند خوانندگان مراسمات محلی، ما همه جلوه های هویتی تاریخی ،جغرافیا یی،فرهنگی،عشایری و روستایی خود را از دست میدادیم.
دیگر نه مشق شب داده میشود، نه املا وانشا،خط و نقاشی،و رسم،کاردستی.
دیگر روزگار بی وفا، باعث شده حتی و شاید بعضی از فرزندان از اولیای خود سراغ نگیرند، اگر آن روزها در کَپَر و اتاقهای خشتی زندگی میکردیم ممکن بود صاحب چیزی نباشیم اما محبت،دلسوزی،دلجویی،غمخواری،شیر و هره،کمک به همدیگر را در صدر برنامه های خود داشتیم،بیایم بادلجویی، اشک شادی ولب خندان را در بین همدیگر برای زندگی فردا تدارک ببینیم.
خلاصه کلام به باغ‌ملک برمی‌گردم شاید کُلُوفه های رودخانه هایش را ببینم،شاید گل بوته های کَتو و زنگل گیاه، خردل،باوینه، بَکَلُوک سبز شده باشند و بتوانیم همانند زیتر برای درد چشمهایمان از درخت خار گِینه، گِینجَه و سُورمه  تهییه کنیم.
بله برمیگردم.
وعده ماسر پلهای مَنجَنِی، چَرخُو، مِیدَویت، تیغن، چالمحمسین، بلواس، آلخورشید، چمکوره، کلگه،درویشون، دلی، دالون، هپرو، دوراهی، منگنان تا آبها ی جاری و شُرشُر آنها را ببینیم و شنای بچه ماهیها را و مهربانی کاساپشت(لاک پشت)، مارماهی و غیره، یعنی باچشم خود ببینیم زندگی و حیات استمرار دارد و باغهای اناری باغ‌ملک طراوت و شادابی خود را باز یافتند و چَه چَه بلبلان را بشنویم.
بلبلی وَ دَره دُون بیت هاشقی خُوند،، پُرس و بلبل بکنین مال گُل و کُورُوند.

تاآن روزخداحافظ

 

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

عصر باغملک | آخرین اخبار و مطالب شهرستان باغملک، اخبار خوزستان، ایران و جهان