همایش زینبیون در دهستان منگشت برگزار شد
همایش زینبیون با حضور مادر شهیدان حقیقی، شهیدی که در قبر خندید ، بانوان ، مسئولین شهرستانی ، مدیر کل صدا و سیمای مرکز خوزستان در دهستان منگشت شهرستان باغملک برگزار شد.
به گزارش خبرنگار ما :
امام جمعه باغملک در همایش زینبیون به نقش زینب اسوه صبر و استقامت اشاره کرد و گفت :
صبر بر سختیها و پیش آمدها در مسیر یك هدف الهی تضمین كننده تحقق اهداف متعالی است که حضرت زینب به آن هدف رسیده بود و عاشورا آغازگر جهاد تبیین زینب است.
وی زمان حاضر را بهترین موقع برای جهاد تبیین دانست و با بیان اینکه حضرت زینب (س) آغازگر جهاد تبیین در کوفه بود ، اظهار داشت:
*بهترین فرصت برای جهاد تبیین مجالس عزاداری سیدالشهدا (ع) است.
بهمنی امام جمعه باغملک با اشاره به فضایل حضرت زینب اظهار داشت :
حضرت زینب(س) بزرگ بانویی است که وجودش در تاریخ به زن بودن « معنا » بخشید! تجسمی از شجاعت و صبر بود و معلمی برای پاکدامنی و دفاع از ولایت ، حفظ عزت حسینی ، حجاب هم از ویژگی های منحصر به فرد حضرت زینب (س) است.
در ادامه این همایش با نام لبیک یا زینب (س) ، مادر شهیدی که در قبر خندید به ایراد سخن پرداخت :
مادر شهیدان محمدرضا حقیقی ، محمود رضا حقیقی در جمع بانوان زینبی دهستان منگشت گفت :
از کودکی بچهها سعی میکردیم تا فرایض دینی را به آنها آموزش بدهیم؛ مثلاً محمدرضا متولد ۱۴ آذر ۱۳۴۴ و محمودرضا متولد ۱۳۴۶ ، از هشت سالگی روزه میگرفتند؛ محمدرضا وقتی کوچک بود روضه حضرت علیاصغر(ع) را خیلی دوست داشت و از پدرش میخواست تا روضه را برای او بخواند؛ سپس به پهنای صورت اشک میریخت.
محمدرضا ۱۲ سال و شش ماه داشت که امام خمینی(ره) وارد ایران شدند و انقلاب به پیروزی رسید؛ به مسجد محل برای تعلیم اسلحه میرفت یک روز به محمدرضا گفتم: «پسرم حالا که برای تعلیم اسلحه میروی میدانی اگر دشمن به ایران حمله کند وظیفه داری؟» گفت: «بله مادر میدانم که باید برای دفاع بروم»؛ گفتم: «نمیترسی؟» پاسخی به من داد که همیشه مهر خاموشی بر زبانم زد و گفت: «نه مادر؛ مگر انسان بیش از یکبار میمیرد؟ پس چهبهتر که آن یکبار جان خود را تقدیم اسلام کند».
محمودرضا حدود یک سال و هشت ماه از محمدرضا کوچکتر بود؛ ابتدا محمدرضا وارد جبهه شد و سپس محمودرضا. در شهادتشان هم کوچکتری و بزرگتری را رعایت کردند.
بچهها قبل از اینکه به منطقه اعزام شوند و یا بعد از مرخصی، ابتدا به دیدن پدربزرگ و مادربزرگشان میرفتند، سپس به خانه میآمدند.
یادم میآید که ۱۷ بهمن ۶۴ برای مرخصی آمده بودند اهواز و این آخرین باری بود که محمدرضا برای مرخصی آمد. هنگام رفتن با صدای بلند گفت: «مادر من دارم میروم». یک نگاه به سرتاپایش انداختم؛ ته دلم لرزید که مبادا این آخرین بار است محمدرضا را میبینم.
چند دقیقه بعد از رفتنش؛ به خانه مادربزرگشان رفتم تا بار دیگر محمدرضا را ببینم؛ اما دیر رسیدم و محمدرضا رفته بود.
شب قبل از شهادت محمدرضا خواب دیدم که برایش به خواستگاری رفتهام. به محمدرضا گفتم «پسرم خوب به دختر خانم نگاه کن؛ نامش فاطمه است. سرش را پایین انداخت و گفت نامش که زیباست».
فردا صبح، عملیات والفجر ۸ با رمز یا فاطمه الزهرا(س) آغاز شده بود و محمدرضا هم در آن عملیات شهید شده بود و شهادتش بهمنزله عروسیاش بود. محمودرضا هم مجروح شده بود و او را به بیمارستان امام خمینی(ره) منتقل کرده بودند.
چند روز بعد که پیکر محمدرضا را برای تشییع آوردند اجازه خواستم که زیارت عاشورا بخوانم. بعد از خواندن زیارت عاشورا هنگامی که خواستند سنگ لحد را بگذارند بهیکباره صدای پدر محمدرضا بلند شد که محمدرضا میخندد؛ باورم نشد چون چهره محمدرضا یخ زده بود و چندین روز بود که در معراج شهدای آبادان و اهواز مانده بود.
امکان نداشت که این اتفاق بیفتد. همه فامیل بر سر جنازه جمع شده بودند از آنها خواستم که بگذارند به جلو بروم وقتی محمدرضا را دیدم باورم نمیشد آنقدر زیبا خندیده بود که هیچگاه از یادم نمیرود؛ هفت تا از دندانهایش مشخص بود.
شب خواب محمدرضا را دیدم گفتم: «مادر جان؛ به چه میخندیدی؟» گفت: «خندهام دلیل داشت؛ خداوند هر آنچه در دنیا و آخرت بالاتر است را به من نشان داد» متوجه حرفش نشدم گفتم: «یعنی خانه و ماشین و باغ و…» گفت «نه مادر جان؛ خیلی بالاتر از اینها». خوابم را برای یکی از دوستانم تعریف کردم، گفت: «چه چیزی بالاتر از وجه الله که شهید دیده است».
آری شهید نظر به وجه الله دارد.
خواهران ، برادران ؛
دشمن دست به دست هم داده است که دست ما را از ولایت فقیه جدا کند ، غدیر برای ما درس بزرگی بود ، غدیر به ما نشان داد تا از ولایت دست بر نداریم.
چند مصرعی شعر از زبان حال مادر شهیدان؛
نکند مکر بنی ساعده تکرار شود / علی در قفس خانه گرفتار شود
اگر دشمن ببخشد کاخ سفید خود را / یک تار موی رهبر بر آن نمی فروشیم
هرچه داریم از شهیدان است و بس / بی شهیدان زندگی باشد عبس
ای شهیدان ما همه شرمنده ایم/ خجلت از غفلت به کف آورده ایم
و اما در پایان سخنان شیرین مادر شهیدان حقیقی ، “شهیدی که در قبر می خندد”؛
گاهی از من میپرسند، از اینکه فرزندانت شهید شدهاند ناراحت نیستی؟ اشک نمیریزی؟ میگویم کسی ناراحت میشود و اشک میریزد که خسارت دیده باشد؛ اما پسران من آبروی من را در دنیا و آخرت حفظ کردند.
مدیر کل صدا و سیمای مرکز خوزستان در ادامه سخنان مادر شهیدان حقیقی این چنین می گوید :
به برکت وجود مادران شهدا و مادر شهیدان حقیقی از عاشورا تا اربعین این همایش های زینبی به طور سلسله وار برگزار شود.
وی در ادامه به نقش آفرینی زن اشاره دارد : زن محور امنیت خانواده است خانم ها دنبال شغلند مهمترین شغل زن در اسلام ، در قرآن که چیزی بالاتر از آن نیست ، مهمترین شغل زن همسرداری و مادریست.
رحیمی مدیر کل صدا و سیمای مرکز خوزستان در باغملک در پایان اضافه کرد: زن در جامعه اسلامی بالاترین شغل را دارد ، اینکه مادر شهیدان حقیقی با افتخار قصه شهادت دو فرزند شهیدش را نقل میکند و شجاعانه میان میکند ، این مادر شهیدان ، بالاترین شغل را در زندگی داشته است.
خبرنگار : مدینه اسدی
- عصر باغملک
- کد خبر 11950
- بدون نظر
- پرینت